تولدت مبارک عزیزم…
سلام مامانی، دخترک نازنینم، فرشته کوچولوی شیطون من، تولدت مبارک … چقدر زود یک ساله شدی، چقدر زود روزها پشت سر هم گذشت… انگار همین دیروز بود که از تکون خوردن هات تو دلم لذت می بردم و فقط خدا می دونه چقدر باهات حرف زدم و از حس قشنگی که داشتم لذت می بردم… پارسال یه همچین ساعت هایی حال مامان خوب نبود و فهمیدم که به زودی بغلت می کنم … آخ که چقدر به خاطر ضعیف بودنت غصه می خوردم و می خورم … همیشه مامان جونت بهم می گفت تا مادر نشی نمی فهمی ! و من همیشه مدعی بودم که حس و حالش رو می فهمم اما وقتی خدا تو رو بهم داد فهمیدم مادر بودن چه حس عجیبیه.. فهمیدم همه آرزوهام تو هستی و بس.. وقتی تو بدنیا اومدی فهمیدم دیگه زیاد...
نویسنده :
مژگان..مامان ديانا
22:41